به گزارش خبرگزاری حوزه، حضرت آیت الله مظاهری در درس اخلاق خود به موضوع عوامل سقوط انسان پرداختند که مشروح سخنان معظم له بدین شرح است:
* درس اخلاق؛ عوامل سقوط انسان، عامل دوم: گناه
بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری وَ یَسِّرْ لی أَمْری وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی یَفْقَهُوا قَوْلی»
بحث جلسۀ گذشتۀ ما دربارۀ یک امر مهمی بود و آن امر مهم راجع به عواملی بود که انسان را به سقوط میکشاند، دنیا و آخرت انسان را تباه و سیاه میکند و اگر مواظبت از این چند عامل نکنیم، بدبخت میشویم.
اوّلین عاملی که جلسۀ گذشته درباره اش صحبت کردم، نفس امّاره بود. اگر بُعد حیوانی انسان را رها کنیم، ما را به بدبختی می کشاند، در دنیا، بدبخت میکند و در آخرت هم کسی که از نفس امّاره پیروی کرده باشد، به جهنّم میرود. لذا باید مواظب باشیم و این نفس امّاره و این بُعد مادی را کنترل کنیم. بلکه باید این بُعد مادی را برای روح، بُراق و مرکَب کنیم و روح ما به واسطۀ آن عروج کند و بهجایی که به جز خدا نداند، برسیم.
عاملی که بحث این جلسه است و باعث سقوط انسان میشود، گناه است. گناه ازنظر قرآن کریم، دنیا و آخرت انسان را خراب می کند. یک زندگی توأم باغم و غصّه، دلهره، اضطراب خاطر و نگرانی در همین دنیا به انسان میدهد و در آخرت این گناه برای انسان جهنّم میشود. پروردگار عالم، جهنّم ندارد؛ به تعبیر دقیقتر، عذاب جهنّم را برای آدمیان تدارک ندیده است، ما هستیم که بهواسطۀ اعمالمان جهنّم و عذاب آن را برای خود میسازیم. لذا وقتی جهنّمیان به جهنم میروند، خود خداوند یا ملائکۀ خازن جهنّم میگویند: «ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ»[۱]؛ این جهنّم را خود ساخته ای. اگر مار و عقرب است، خود تهیه کرده ای و اگر سلولها و زنجیرهای آتشین در جهنّم است، خود تهیه کرده ای و این جمله، بارها و بارها در قرآن تکرار شده و به جهنّمیان در روز قیامت گفته میشود.
لذا گناه، ولو کوچک، اما اینکه زندگی انسان را خراب کند، زندگی انسان را تباه کند، خیلی بزرگ است. قرآن کریم میفرماید: زندگی منهای خدا و زندگی توأم با گناه، تاریک است تاریک، وحشتناک است، وحشتناک. قرآن برای اینکه این امر را نزدیک به ذهن کند، خیلی جاها و من جمله اینجا تشبیه معقول به محسوس کرده است، لذا در آیۀ شریفه میفرماید: دریا ذاتاً تاریک و وحشتناک است و اگر هم موّاج یا طوفانی باشد که وحشت روی وحشت و تاریکی روی تاریکی است. اگر ابر محیط بر دریا باشد و ببارد، تاریکی سوم و وحشت سوم است.
قرآن کریم میفرماید: زندگی منهای خدا، زندگی توأم با گناه چنین است: «أَوْ کَظُلُماتٍ فی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»[۲].
اگر بخواهیم زندگی روشن باشد، اگر بخواهیم زندگی منهای غم و غصّه و منهای کوبندگی و منهای نگرانی باشد، باید نور خدا، دست عنایت خدا در زندگی ما باشد و الاّ قرآن میفرماید: چنین فردی مثل آدمی است که در دریا غرق شده باشد، آن هم دریای موّاج و دریایی که ابر محیط بر آن است و دریای بحرانی است و نظیر این آیه در قرآن شریف زیاد است.
قرآن کریم میفرماید: اگر زندگی توأم با تقوا شد، اگر زندگی توأم با خدا شد، اگر انسان در زندگی خدا را پیدا کرد و خدا کمکش کرد، یک زندگی فوقالعاده عالی دارد. قرآن کریم چنین زندگی را تشبیه میکند به یک ساختمانی که پیها و ریشههای آن خیلی محکم است؛ امّا اگر زندگی منهای خدا شد، ولو در آن زندگی پول باشد، ولو در آن زندگی ریاست باشد، ولو در آن زندگی رفاه باشد، نظیر کسی است که یک عمارتی لب درۀ سیلزده بسازد و با یک طوفان، به ته درّه، به ته جهنّم میرود. لذا قرآن کریم میفرماید: «أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی تَقْوی مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فی نارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ»[۳].
یعنی دست عنایت خدا روی سر ظالم نیست. مراد از ظالم در اینجا فقط ظلم به دیگران نیست، بلکه مراد قرآن گناه است، گناهی که هم ظلم به خودش است و هم ظلم به جامعه اش است و بالاخره گناه باعث میشود که خداوند آدم ظالم را هدایت نکند. هدایت در اینجا هدایت عنائیه است. یعنی دست عنایت خدا روی سر گناهکار نیست. لذا شخص گناهکار تلاش و کوشش میکند، برای اینکه یک زندگی محکم و یک زندگی رفاهی درست کند، ولی قرآن شریف میفرماید که این تلاش و کوشش ثمرهای ندارد و اشتباه میکند.
کسی که زندگیاش توأم با گناه است، مثل کسی است که یک ساختمان عالی بسازد، امّا پی نداشته باشد، ریشه نداشته باشد یا لب درۀ سیلزده بسازد، معلوم است که این ساختمان به جایی نمیرسد. هم صاحب این ساختمان و هم کسانی که در آن هستند، با یک طوفان مختصری به ته درّه میروند.
اگر ما تأمین آتیه برای اولاد بخواهیم که می خواهیم و اگر عاقبت بهخیری برای خودمان بخواهیم که میخواهیم یا اگر بخواهیم دست عنایت خدا مخصوصاً در بنبستها روی سر ما باشد تا زندگیمان تباه نشود، بچه هایمان منحرف نشوند، خودمان جرقۀ انحراف در مغزمان دمیده نشود، باید متّقی باشیم. معنای تقوا هم این است که همه و همه اهمیّت به واجبات بدهیم، مخصوصاً نماز، خصوصاً با حضور در مساجد و نماز جماعت؛ باید اهمیّت به مستحبّات بدهیم، به اندازه ای که در توان ما باشد، بهخصوص خدمت به خلق خدا، اُنس با قرآن کریم و اُنس با جلسات مذهبی، ولی عمده، اجتناب از گناه و ترک معصیت است. باید گناه در زندگی انسان نباشد، اگر یکبار گناه آمد، باید فوراً آن گناه را جبران، و از آن توبه و عذرخواهی بکند. به این میگویند: تقوا. اگر زندگی ما توأم با تقوا شد، یقیناً رستگاریم. حتماً میتوانیم تأمین آتیه برای خودمان و اولادمان بکنیم و الاّ اگر زندگی توأم با گناه شد، نمیشود و حتماً نمیشود. در آیاتی از قرآن کریم، نظیر این ادعا هست. حتی قرآن کریم میفرماید: آیا بچههایت را دوست داری؟ آری. آیا تأمین آتیه برای بچه هایت میخواهی؟ آری. پس متّقی باش، که اگر متّقی نشدی، هر اندازه برای تأمین آتیۀ اولادت و عاقبت بهخیری برای خودت تلاش بکنی، نمیشود. نتیجه ندارد. خداوند متعال در یک آیۀ شریفه میفرماید: «وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلًا سَدِیداً»[۴].
یعنی اگر تأمین آتیه برای بچه هایت میخواهی و اگر بچه هایت را دوست داری و میخواهی یک زندگی رفاهی در آینده داشته باشند، پس تقوا داشته باش: «فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ». به قول قرآن کریم، بهترینِ زاد و توشه ها برای خود و عاقبت بهخیری برای خود و اولاد، در عالم برزخ، قیامت و برای نرفتن به جهنّم، تقواست. قرآن کریم در این باره میفرماید: «تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی»[۵]. بهترین زاد و توشه، چه برای عاقبت بهخیری و تأمین آتیه برای اولاد و چه برای عالم برزخ و قیامت، تقواست.
هنگامی که روایات اهلبیت«سلاماللهعلیهم»، مخصوصاً نهجالبلاغۀ امیرالمؤمنین علی«سلاماللهعلیه» را بررسی کنیم، میبینیم بر موضوع تقوا خیلی پافشاری شده است. [۶] امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» در آخرین لحظات عمر شریفشان در وصیّت به فرزندان، آنها را به رعایت تقوای الهی دعوت میکنند: «أُوصِیکُمَا بِتَقْوَی اللَّهِ»[۷].
در سورۀ انعام آیۀ عجیبی آمده است که راجع به همین تقواست. خداوند در این آیه شریفه میفرماید: میخواهی به تو بگویم که یک زندگی که در آن امنیّت دل باشد را چطور باید پیدا کرد؟
«فَأَیُ الْفَریقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ، الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ»[۸]
امنیّت دل، در پرتو «ایمان» و «تقوا» بهدست میآید. کسانی که ایمان دارند و ایمان خویش را با ظلم، یعنی با گناه، تباه نمیسازند، از امنیّت دل برخوردار خواهند بود.
امنیت دو قسم است؛ یکی امنیّت ظاهری است که وقتی نا امنی، یک روز یا دو روز در شهر پیدا شود، معلوم میشود چقدر ارزش دارد. بالاتر از امنیّت ظاهری، امنیّت باطنی و امنیّت دل است؛ به این معنا که انسان یک زندگی یا یک دلی پیدا کند منهای غم و غصّه و منهای نگرانی از آینده، منهای دلهره و اضطراب خاطر.
قرآن کریم میفرماید میخواهید یک زندگی که امنیّت دل داشته باشد، پیدا کنید؟ «الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ»؛ شرطش اینست که مؤمن باشی، اما ایمان زیربناست و روبنای آن تقواست.
خداوند در این آیۀ شریفه میفرماید: اگر ایمان تو آلوده به گناه نباشد، مؤمن واقعی هستی. مؤمن زیربنایی ازنظر قرآن یعنی کسی که شیعه باشد. امّا مؤمن واقعی یعنی شیعه ای که در زندگی اش گناه نباشد، همین نکته را آیه میفرماید و روی آن تأکید میکند: «وَ لَمْ یَلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْن وَ هُمْ مُهْتَدُون ». یعنی حتماً بدان که امنیّت دل پیدا میکنی و خوش و خرّم، یک زندگی بانشاط، یک زندگی همراه با عاقبت بهخیری، یک زندگی منهای اختلاف در خانه و بالاخره یک زندگی که در آن چه کنم چه کنم، نباشد، پیدا میکنی. این تأکید سوم است که یقین داشته باشید که اگر چنین شد دست عنایت خدا روی سر شماست و روی سر زندگی شما و روی سر بچه های شماست و غیر از این نمیشود.
تلاش و کوشش خوب است، لازم است و هرکسی باید در کار خود داشته باشد، همچنین استفاده از عقل و بهکارگیری آن در کارها، برای اینکه یک زندگی رفاهی در دنیا و آخرت پیدا کنیم، خوب است و خداوند عقل را برای همین امر به انسان داده است. در درون ما سه پیغمبر هست. یکی فطرت، یکی عقل و یکی وجدان اخلاقی. سه پیامبر خدا، و این سه پیامبر را اگر به کارشان بیندازیم، قطعاً خداوند یک زندگی فوق العاده رفاهی در دنیا و آخرت به ما عنایت میکند. لذا خوب است، تلاش و کوشش کردن و استفاده از عقل، فطرت و وجدان اخلاقی در جهت رشد و تعالی انسان، مفید است. همچنین پیامبران برون، بهرهمندی از منبر و محراب و جلسات دینی. آن جوانهایی که با منبر و محراب سر و کاری نداشته باشند، رفتنی هستند. امروز نروند، فردا میروند. دشمن جنّی و دشمن اِنسی مهیّاست برای بردن جوانان.
باید همۀ اینها باشد، امّا آنچه مهم است عنایت خداست. دست لطف خدا روی سر ماست. آنچه در بنبستها مهم است، این است که پروردگار عالم به فریادمان برسد، در وقتی که دشمن جنّی یا انسی هجوم میآورد، پروردگار عالم این دشمنان را عقب براند. چه وقت این اتفاق میافتد؟ قرآن شریف در آیات زیادی میفرماید: بهواسطۀ تقوای الهی.
همین ابتدای قرآن را ببینید، خداوند در اوّل سورۀ بقره میفرماید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، الم، ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدیً لِلْمُتَّقینَ»[۹]؛ یعنی این قرآن، شکّ و شبهه ای ندارد، هدایت میکند، هدایت عنائیه. چه کسی را؟ متّقی را. یعنی اگر بخواهیم دست عنایت خداوند روی سرمان باشد که قرآن به آن میگوید: هدایت عنائیه، باید متّقی باشیم، «هُدیً لِلْمُتَّقینَ». بر عکس این مورد، قرآن کریم در مورد شخص گناهکار میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ»[۱۰] ؛ خدا ظالم را، یعنی شخص گناهکار را هدایت نمیکند. لذا همه و همه، مخصوصاً جوانها، اگر یک زندگی میخواهید که در آن زندگی، خوبی و خوشی و رفاه باشد، اگر یک زندگی میخواهید که در آن اختلاف خانوادگی نباشد، اگر یک زندگی میخواهید که گره روی گره نداشته باشد، از نظر قرآن کریم چارهای جز رعایت تقوا و اجتناب از گناه، ندارید. آن کسانی که شکّ و شبهه دارند، امتحان کنند و ببینند آیا این گفته های قرآن که در آیات متعدّدی آمده، به راستی درست است یا نه؟
جوانهای عزیز، باید مراقب و مواظب چشم، گوش و زبانتان باشید، اگر روی چشم، گوش و زبان کنترل نداشته باشید، از نظر قرآن ظالم هستید. زندگی خطرناکی برای شما هست. وقتی دست عنایت خدا روی سر انسان نباشد، زندگی تاریک است. در این مورد یک مثال عوامانه بزنم، نیروگاه برق الآن در حال برق رساندن به این مسجد است، لذا اینجا روشن است. اگر یک لحظه نیروگاه برق ناز کند، اینجا تاریک است، تاریک و وحشتناک است، وحشتناک و هرکسی بلند میشود تا بیرون برود، برای اینکه از این تاریکی و وحشت نجات پیدا کند. اگر دست عنایت خدا روی سر کسی باشد، زندگی او روشن است. نمیشود که زندگی چنین کسی روشن نباشد، نمیشود که نیروگاه برق کار خودش را بکند و اینجا تاریک باشد، معقول نیست که اینجا وحشتناک باشد. نمیشود که انسان رفیق خدا باشد و رابطۀ او با خداوند محکم باشد، اما خدا بگوید: نه. خدا میگوید: یک قدم بیا من ده قدم میآیم. تو رابطه ات با من محکم باشد، وقتی رابطۀ انسان با حق تعالی محکم شد، معلوم است که با فضل و لطف و عنایت خدا، یک زندگی بسیار عالی برایش به وجود میآید و امّا اگر چنین نباشد؛ دائماً کوبندگی در زندگی است.
قرآن کریم در این باره میفرماید: «وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دارِهِمْ»[۱۱]؛ دائماً آن کسانی که خدا را ندارند، کوبندگی دارند. مثل سنگهای شهابی، دائماً روی خانه و زندگی اینها میبارد. نمیداند که این گرهها از کجا پیدا شد و نمیداند این کوبندگی ها از کجا آمد، قرآن کریم میفرماید از طریق گناه کردن. مراد از کفر در آیۀ شریفه کفر عملی است.
کفر اقسامی دارد، کفر اعتقادی، کفر زبانی و کفر عملی؛ اما آنچه محل بحث ما و قرآن کریم است، کفر عملی است، کفر عملی یعنی فسق و یعنی بی تقوایی و این آیۀ شریفه میفرماید که آدمهای بیتقوا، آدمهایی که در زندگی خدا را نداشته باشند و نفس امّاره و شیاطین درون و برون و شیاطین جنّی و انسی اطراف آنها را گرفته باشند و بینشان محصور شده باشند، به تعبیر قرآن کریم، زندگی آنها دائماً کوبندگی دارد. از این کوبندگی نجات پیدا میکند، اما کوبندگی دوم جلو میآید و این گره باز میشود و گرۀ دیگری در زندگی او میافتد، اگر گره روی گره نباشد. بعد قرآن کریم درباره این شخص میفرماید بدبخت زن و بچه اش و اطرافیانش که گناه این شخص، دست و پا پیچ آنها هم میشود، یعنی یک زندگی سخت برای زن و بچه اش هم درست میکند. نگویید چرا؟ برای اینکه یک آتشی برافروخته شده و در آن آتش، هرکه برافروخته شود میسوزد و بلکه اطرافیانش هم میسوزند. مانند اینکه یک دیوانه، یک کبریت در خانه به گاز بزند و گاز را رها کند، خوب همه میسوزند، حتی بچۀ کوچک. خوب این کودک چه کرده است؟ حالا مثلاً زنش آن غیبتها که او کرده گوش کرده و یا غیبت کرده و یا هر دو تهمتها زدهاند، در اختلافها با هم بودهاند، اما این بچه چه تقصیری دارد؟ وقتی خانه آتش گرفت، تر و خشک باهم میسوزند. آن بچه نیز به آتش گناه پدر و مادرش میسوزد.
قرآن کریم در مورد این شخص گناهکار میفرماید: «أَوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دارِهِمْ» این گناه، فقط متعلق به تو نیست، بلکه این گناه هم مربوط به خودت، هم زن و بچه ات و هم اطرافیان تو است و بالاتر از این، هم مربوط به خودت و هم مربوط به اجتماع است.
در اثر گناه افراد، اجتماع خیلی آلوده است. در اجتماع، فساد اداری، فساد اقتصادی و مهمتر از این دو، فساد اخلاقی وجود دارد که از هر فسادی بالاتر است. این مفاسد را چه کسی آورده است؟ تعداد کمی فاسد هستند، اما جامعه مبتلا به فساد، بهخصوص فساد اخلاقی شده است. آتش را یک عده برافروختهاند، اما همه میسوزند: «وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دارِهِم».
اگر کسی زندگی رفاهی و همراه با آرامش و بدون فساد بخواهد، علاوه بر تلاش و کوشش، باید متّقی باشد. در حقیقت نور، آن است، در حقیقت رفاه، آن است. نور زندگی را خدا باید بدهد. رفاه در زندگی را خدا باید بدهد. گرهها، مخصوصاً گرههای کور را خدا باید باز کند. همسر خوب، چه برای دختر و چه برای پسر را خدا باید بدهد. ما باید تلاش و کوشش کنیم و باید از عقلمان استفاده بکنیم، امّا خدا باید لطف کند و خدا نیز با رعایت تقوا به انسان لطف میکند.
-----------
پی نوشت ها:
[۱]. آل عمران، ۱۸۲: «این [عقوبت] به خاطر کار و کردار پیشین شماست.»
[۲]. نور، ۴۰: «یا [کارهایشان] مانند تاریکیهایی است که در دریایی ژرف است که موجی آن را میپوشاند [و] روی آن موجی [دیگر] است [و] بالای آن ابری است. تاریکیهایی است که بعضی بر روی بعضی قرار گرفته است. هر گاه [غرقه] دستش را بیرون آورد، به زحمت آن را میبیند، و خدا به هر کس نوری نداده باشد او را هیچ نوری نخواهد بود. »
[۳]. توبه، ۱۰۹: «آیا کسی که بنیاد [کار] خود را بر پایه تقوا و خشنودی خدا نهاده بهتر است یا کسی که بنای خود را بر لب پرتگاهی مشرف به سقوط پیریزی کرده و با آن در آتش دوزخ فرو میافتد؟ و خدا گروه بیدادگران را هدایت نمیکند. »
[۴]. نساء، ۹: «و آنان که اگر فرزندان ناتوانی از خود بر جای بگذارند بر [آینده] آنان بیم دارند، باید [از ستم بر یتیمان مردم نیز] بترسند. پس باید از خدا پروا دارند و سخنی [بجا و] درست گویند. »
[۵]. بقره، ۱۹۷: «و برای خود توشه برگیرید که در حقیقت، بهترین توشه، پرهیزگاری است.»
[۶]. ر. ک: سیروسلوک؛ تقوا.
[۷]. نهج البلاغه، نامه ۴۷.
[۸]. الانعام، ۸۱ و ۸۲: «پس اگر میدانید، کدام یک از [ما] دو دسته به ایمنی سزاوارتر است؟ کسانی که ایمان آورده و ایمان خود را به شرک نیالودهاند، آنان راست ایمنی و ایشان راهیافتگانند. »
[۹]. بقره، ۱و۲: «به نام خداوند رحمتگر مهربان، الف، لام، میم. این است کتابی که در [حقانیت] آن هیچ تردیدی نیست؛ [و] مایه هدایت تقواپیشگان است. »
[۱۰]. مائده، ۵۱: «آری، خدا گروه ستمگران را راه نمینماید. »
[۱۱]. رعد، ۳۱: «و کسانی که کافر شدهاند پیوسته به [سزای] آنچه کردهاند مصیبت کوبندهای به آنان میرسد یا نزدیک خانههایشان فرود میآید. »